مهیار نازممهیار نازم، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 2 روز سن داره

شازده کوچولو و راز گل سرخ

بعد از مدت ها ،یه اولین از پسری 😉

یه وقتایی ،یه جاهایی ، باید بشینی و با خودت حساب و کتاب کنی ببینی چند چندی ؟ صبح که بیدار میشی و از خونه میزنی بیرون ،هدفت چیه ؟؟ به کجاهاش رسیدی ؟ یه وقتایی احساس میکنم اهدافم خیلی بزرگتر از توانائیهامه دارم لاک پشتی میرم جلو کی برسم؟ خدا میدونه تلاشم برام مهمه و چیزهایی که تو راه رسیدن به دست میارم . فقط یه وقتایی ،یه جاهایی،میترسم . نکنه چشمامو باز کنمو ببینم لحظه هام بی قیمت از دستم رفته . نکنه مهیار کنارم قد کشیده باشه و من باهاش به اندازه کافی بچگی نکرده باشم 🤔 دیشب با مهیار اولین کلکسیون زندگیشو چیدم چه حس خوبی داشت عروسکای ریزه و میزه ای که پسرم در طول چند ماه خریده بود . و حالا یه جعبه پر...
14 مرداد 1396

گالری عکسای مامان سوده 3

سفره ی هفت سینمون که مهیار خیییییلی واسه چیدنش ذوق داشت و یه سری وسایلشو دقیقه ی نود زیر بارون خرید کردم یه عجله ای شبیه همون عجله های شیرینی که بعضی وقتا دلت واسه استرسش تنگ میشه تمام ایام تعطیل موندیم تهران و هر روز یه جا رفتیم ددر من تعطیلات نوروز و این مدلی میپسندم استراحت و گردش و آرامش ...
7 مرداد 1396

گالری عکسای گوشی مامان سوده 2

یه سری دیگه از عکسایی که دلم میخواست از مهیاری اینجا بمونه تو پستای بعدی تولداشو میزارم امروز تولد پنج سالگی پسرم بود ولی ما بهش نگفتیم ،چون قراره 18مرداد به روی خودمون بیاریم الان تو اتاقش تو تاریکی دارم پست میزارم اونم مثلا قراره بخوابه 🙄🙄🙄🙄 میگه مامانی مذارکه یعنی چی ؟؟؟؟ گفتم یعنی صحبت کردن در مورد یه موضوعی دقت کنید مذارکه امشب داشتم براش قصه میگفتم و کاملا بی حوصله بودم . یهویی تو تاریکی اتاقش چشمم افتاد تو چشماش چقدر کنجکاوانه نگاهم میکرد بهترین و طلایی ترین لحظه های زندگیش چرا باید با بیحوصلگی و بی زم...
6 مرداد 1396

گالری عکسای گوشی مامان سوده 1

واااااای دست نی نی وبلاگ درد نکنه چقدر راحته با گوشی آپدیت کردن الان هر چی عکس از مهیار دارم جدیر و قدیمی پست میزارم زمستکن 1395مهیار جونو بردم سرزمین لی لی پوت ،خیلی بهش خوش گذشت . بچه ام از اون موقع هممممممش میگه دوباره ببر منو ،ولی راهش دوره و .... غزاله جون و دختر شیرین زبونش، آوینا جون هم همراهمون بودن ...
3 مرداد 1396
1