بعد از مدت ها ،یه اولین از پسری 😉
یه وقتایی ،یه جاهایی ، باید بشینی و با خودت حساب و کتاب کنی ببینی چند چندی ؟ صبح که بیدار میشی و از خونه میزنی بیرون ،هدفت چیه ؟؟ به کجاهاش رسیدی ؟ یه وقتایی احساس میکنم اهدافم خیلی بزرگتر از توانائیهامه دارم لاک پشتی میرم جلو کی برسم؟ خدا میدونه تلاشم برام مهمه و چیزهایی که تو راه رسیدن به دست میارم . فقط یه وقتایی ،یه جاهایی،میترسم . نکنه چشمامو باز کنمو ببینم لحظه هام بی قیمت از دستم رفته . نکنه مهیار کنارم قد کشیده باشه و من باهاش به اندازه کافی بچگی نکرده باشم 🤔 دیشب با مهیار اولین کلکسیون زندگیشو چیدم چه حس خوبی داشت عروسکای ریزه و میزه ای که پسرم در طول چند ماه خریده بود . و حالا یه جعبه پر...
نویسنده :
مامان سوده
23:52